نقش یک لقمه نان در تربیت

پس از فوت مادرش،الآن چند سال است که پدرش تنها زندگی می کند. همه بچه ها ازدواج کردند و حالا هر کدام صاحب همسر و فرزند هستند. دیشب داشت از پدرش تعریف می کرد. بخشی از خاطرات زندگی اش را در کنار من و یکی دو نفر از دوستان مرور می کرد.حرف که به مرام و معرفت قدیمی ها رسید، به ماجرای نان خریدن های پدرش اشاره کرد و گفت:

چند وقت پیش که برای دیدن پدرم به شهرستان رفته بودم، یک شب متوجه شدم که پدرمان تعدادی نان خریده و در سفره گذاشته است.

گفتم: پدر جان شما که یک نفر بیشتر نیستی، این همه نان می خواهی چکار؟

گفت: پسر جان! من با یک لقمه نان هم سیر می شوم. اما بارها اتفاق افتاده که همسایه ها وقت و بی وقت احتیاج به یکی دو قرص نان پیدا کرده اند و دستشان به جایی نرسیده است. من همیشه چند نان اضافه تر می گیرم و آن را لای سفره نگه می دارم. بارها اتفاق افتاده که همین چند قرص نان کار همسایه ای را راه انداخته است. برایش مهمان آمده اما نانوایی تعطیل بوده است. من نان را برای آنها می خرم.

***

حرف های دوستم مرا به یاد ماجرای چند شب پیش کبابی محله انداخت. یکی دو شب قیل همراه یکی از دوستان به کبابی محله رفته بودم. مرد 50 ساله ای منتظر آماده شدن غذا بود.در همین فاصله، خانمی وارد شد و سفارش یک پرس کباب داد. فروشنده به او گفت: خانم نان سنگک ندارم، فقط لواش هست. اگر می خواهید برایتان درست کنم.

زن نگاهش به نان سنگکی افتاد که روی پیشخوان بود. هنوز اشاره ای نکرده بود که صاحب کبابی گفت: این نان ها برای این آقاست. قبل از شما آمده و سفارش داده است. الآن هم که نانوایی تعطیل است. حالا چکار کنم؟

آن مرد هم که مثل ما این صحبت ها را شنیده بود، اصلا» به روی خودش نیاورد. او می توانست به راحتی نصف نان سنگک خودش را به آن زن بدهد  اما…

من و دوستم غذای خودمان را خورده بودیم از کبابی بیرون آمدیم. بالاخره نفهمیدم که آن خانم محترم به نان لواش رضایت داد یا از خیر سفارش کباب گذشت و رفت.

راستی میان این دو مرد و این قرص های نان چقدر تفاوت هست. انگار تفاوت در سفره هایی است که این دو نفر پای آن تربیت شده اند. تفاوت در نان هایی است که این دو نفر خورده اند. براستی که لقمه نان چه کارها که نمی کند.

Published in: on مِی 27, 2009 at 1:28 ب.ظ.  Comments (4)