حق التحریر با برکت

با حرف و حدیث هایی که پیش آمده بود، دیگر امیدی به گرفتن حق التحریر اثرش از آن انتشاراتی نداشت.آخرین بار به خودش گفته بود، اگر پولی از این انتشاراتی دستم را گرفت، نیمی از آن را در راه خیر و کمک به افراد نیازمند اختصاص می دهم.

زمان قابل توجهی گذشت و خبری نشد. ناگهان در اوج سکوت و بی خبری، تلفن همراهش به صدا درآمد. شماره تلفن همان ناشر روی صفحه موبایلش نقش بست.خبر این بود که پول شما حاضر است و می توانید امروز به دفتر انتشارات بیایید و ….

پول را گرفت و بلادرنگ به وعده اش عمل کرد.مبلغ مورد نظر را در اختیار همسرش گذاشت تا آن را در راه خیر و کمک به افراد نیازمند مثل بیماران و امثال آن هزینه کند.

چندی بعد با یکی از همکاران و دوستانش سرگرم گپ و گفت بود که حرف به کار خیر افتاد. دوستش گفت: با خودم عهد کردم هر وقت از فلان مبلغ بیشتر درآمد داشتم و بابت کارهایم حق التحریر یا حق الزحمه گرفتم، 50هزار تومان آن را در راه خیر و کمک به نیازمندان صرف کنم.حالا هم که صحبت این بنده خدا شد، انگار قسمت اوست که این بار پول مال او باشد.

بعد هم چک پول 50 هزار تومانی را به او داد و…

تا جایی که من خبر دارم، دلهای بسیاری از این ماجرا شاد شد.بچه هایی صاحب کیف مدرسه و لوازم التحریر شدند.پول داروی یک بیمار مبتلا به ام اس فراهم شد.

…و هنوز از رهگذر این همیاری و نوعدوستی، دل های عده ای شاد است و این جریان استمرار دارد.

Published in: on جون 12, 2010 at 1:10 ب.ظ.  Comments (1)