اين بانو را براي تدريس آفريده اند

از كودكي با زبان فرانسه آشنايي پيدا كرد. در مدرسه اي درس خواند كه همه ي دروس آن به فرانسه تدريس مي شد. آنگاه تدريس را از جايي آغاز كرد كه روزگاري در همان محيط يعني مدرسه ي ژاندارك تهران، تحصيل مي كرد. هر كجا صحبت از دوره يا سميناري مرتبط با آموزش زبان فرانسه مطرح بود، حضور داشت و تازه ترين ها را به اميد ارائه ي بهترين ها آموخت. از نخستين افرادي بود كه متد سمعي و بصري را ياد گرفت و آموزش داد. سال 1369 با بورسيه سفارت فرانسه روانه آن سرزمين شد تا از نخستين مدرساني باشد كه اين زبان را در كانون زبان ايران به كودكان تدريس مي كند. تا امروز در تمامي فعاليت هاي كانون زبان ايران مشاركت داشته و روزگاري نيز طي سال هاي 72 و 73 ضمن تدريس، به اتفاق يكي ديگر از همكارانش، بخش فرانسه كانون زبان را اداره مي كرد. مدتي هم به عنوان كارشناس بازديد، تجربه هايش را در اختيار جوان تر هاي كانون قرار داده است..

سال 1345 ازدواج كرد كه حاصل آن دو پسر بود. پسر بزرگش آرمن، تا دكتراي پزشكي بالا رفت و دومي نيز در رشته ديگري ادامه تحصيل داد. پدر و مادرش به او آموخته بودند حرفه اي را انتخاب كند كه به آن عشق بورزد. بنابر اين خودش معلمي را انتخاب كرد و همين توصيه را نيز به پسرانش ارائه داد. آن روز كه آرمن مي خواست پزشكي را برگزيند، مادرش به او گفت: پزشك در هر شرايطي بايد در خدمت مردم باشد. آماده باش كه نيمه هاي شب تو را از خواب ناز صدا بزنند و يا در اوج خوشي و شادابي، ناچار باشي بر بالين بيماران حضور يابي.

گرچه امروز دست سرنوشت آرمن را از او گرفته است، اما توصيه هاي مادرش همچنان پابرجاست و دعاي خير بيماران، روح آن پسر را شاد مي كند.

اين بانو كسي جز ديانا ميناسيان، مدرس بخش فرانسه كانون زبان ايران نيست كه من تا امروز دو بار با او به گفت و گو نشسته ام.او همان است كه در نخستين سال كارش وقتي بازرسي از كشور فرانسه، كلاس سرشار از شور و شعف وي را براي مدت دو ساعت تمام بازديد كرد، به دفتر مدير مدرسه رفت و در يادداشتي نوشت:» اين معلم توانمند كه در آغاز راه قرار دارد، نه تنها براي تدريس ساخته شده است بلكه در كارش نيز به يقين موفق خواهد شد.من دو ساعت تمام كلاس او را زير نظر گرفتم. هيچ عيب و ايرادي در ديانا ميناسيان نيافتم مگر آن كه بيش از حد مهربان است. او با شاگردانش همچون مادري دلسوز رفتار مي كند. اطمينان دارم آينده او همچون آفتاب عالمتاب ، درخشان و ثمربخش خواهد بود.»

Published in: on ژانویه 26, 2009 at 2:51 ب.ظ.  Comments (4)  

The URI to TrackBack this entry is: https://safarezendegi.wordpress.com/2009/01/26/%d8%a7%d9%8a%d9%86-%d8%a8%d8%a7%d9%86%d9%88-%d8%b1%d8%a7-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%8a-%d8%aa%d8%af%d8%b1%d9%8a%d8%b3-%d8%a2%d9%81%d8%b1%d9%8a%d8%af%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%af/trackback/

RSS feed for comments on this post.

4 دیدگاهبیان دیدگاه

  1. برادری داشتم که در 37 سالگی در اثر بیماری سرطان درگذشت و این مربوط میشود به سال 1375. روشهایی که ایشان برای آموزش انتخاب میکردند به گفته دوستانی که هنوز در امر تدریس فعالیت میکنند پابرجاست . این موید دو نکته است یا کسانی هستند که با عشق به کار نبوغ خود را نمایان میسازند یا سیستم آموزشی ما تاب این افراد عاشق را ندارد که در قبال این عزیزان همواره مدیون است. امیدوارم روزی به درک مقام والای معلم برسیم.

  2. درمورد یک معلم یا یک پزشک طول عمر مهم نیست، عرض و خصوصاٌ ارتفاع آن اهمیت دارد. کاش مدیریت جامعه ما قدرشناس واقعی این گلهای بهاری باشد و عمر ایشان را معطل بدیهی ترین حقوقشان نکند. کاش مردم و مدیران بدانند که هر لحظه عمر این عزیزان معادل سالها عمر افرادی است که دست تکدی و پستی دراز دارند و به جای نفتی کردن سفره مردم به فکر افزایش بهره وری جامعه از این عمرهای کوتاه باشند. کاش…کاش… و فقط کاش است که تکرار می شود و نه هوشی هست و نه گوشی.

  3. درس معلم ار بود سلسه‌ی محبتی
    جمع به مکتب آورد، طفل گریزپای را
    ولی زمانی‌که همه‌جا تبلیغ خشونت می‌شود کم‌گویی از مزایای محبت، نابخشودنی است/

  4. اثري نيك ببايد به جهان ورنه چه سود——– غير آمدن و پژمردن و از ياد شدن معلم و پزشك هيچوقت از ياد ها نمي روند چرا كه هر دو با روح و دو جسم انسان ها در ارتباط هستند و كيست كه فراموش كند تعالي روح خود و از بين رفتن تالم جسم را. براي همه معلمان كانون زبان و معلمان دنيا و همچنين پزشكان عزيز سلامت و طول عمر با عزت را آرزو مي كنم.


بیان دیدگاه